صنایع دست



 

افسر انتظامی با پالتویی نو و بسته ای در دست در حال عبور از محوطه بازار بود و به دنبال او پلیسی مو حنایی .

همه جا ساکت بود و در میدان هیچکس و هیچ چیز دیده نمی شد بجز درهای باز میخانه ها و مغازه ها که گویی با نگاهی غمزده و دهانی باز از گرسنگی به دنیای خداوند خیره شده بودند .

ناگهان صدایی به گوش افسر انتظامی رسید. :  " گاز می گیری هان ؟ نذارین در بره , این روزها گاز گرفتن قدغنه ! "

صدای زوزه ی سگ بلند شد و به دنبال آن سگی با یک پای بالا گرفته به حالت فرار می دوید .

به دنبالش مردجوانی سر به زیرانداخته و دوان دوان وارد میدان شد , خود را روی زمین انداخت و یک پای سگ را گرفت,

زوزه دیگری بلند شد و چندی نگذشت که جمعیت زیادی دورتا دور سگ را فراگرفت .

افسر انتظامی و به دنبال آن پلیس همراهش به سمت جمعیت رفتند , 

مردجوان با حالتی که از چهره اش خوانده می شد که می گوید " نشونت می دم پدر سوخته"

انگشت دست راستش را که همان سگ پشمالو با پوزه ای دراز و لکه ای زرد بر روی سرش گاز گرفته بود به جمعیت نشان می داد .

 

افسر انتظامی جمعیت را شکافت, پیش رفت و گفت : "چه خبره ؟ اینجا چکار می کنین ؟ تو چرا انگشتتو بالا گرفتی ؟ کی بود عربده می کشید ؟ "

مرد جوان ماجرا را توضیح داد و بابت زخم انگشتش طلب خسارت کرد !

افسرانتظامی با قیافه ای جدی پیگیر ماجرا شد و گفت : "این سگ مال کیه ؟ من آدم هایی که بخوان سگشونو تو کوچه و خیابون ول کنن ادب می کنم"

و به پلیس همراهش دستور داد صاحب سگ را شناسایی کرده و سگ را نیز سر به نیست کند .

صدایی از میان جمعیت گفت : "گمونم سگ ژنرال باشه"

افسرانتظامی با شنیدن این حرف رو به مرد جوان کرد و پرسید : " میخوام بدونم چطور شد سگه انگشت تورو گاز گرفت ؟ اصلا کی باور می کنه سگی به این ریزه میزه ای انگشت آدمی به قد و هیکل تورو گاز بگیره, من شماهارو میشناسم, یه مشت آشغالین"

در ادامه صدایی دیگر توضیح داد که مرد جوان به منظور خنداندن جمعیت, دماغ سگ را با آتش سیگار سوزاند و سگ هم او را گاز گرفت.

بحث بالا گرفت.

پلیس با لحن مطمئنی گفت : "این سگ جناب ژنرال نیست, سگ های ایشون همه از نژان تازی-ان"

افسرانتظامی در تایید حرف همراهش ادامه داد : "راست میگی, سگ های جناب ژنرال همه اصیل-ان, اما اینو نگاش کن, کثیف و ولگرده"

سپس از مرد جوان خواست صاحب سگ رو پیدا کنه و تا خسارتش رو نگرفته رهاش نکنه"

 

باز صدایی از میان جمعیت گفت : "من مطمئنم این سگ ژنراله"

پلیس که گویی بلند بلند فکر می کرد گفت : "نکنه راستی راستی سگ ژنرال باشه, انگار دیروز یه سگ شبیه این تو حیاطشون دیدم. "

در همین حین سر و کله سرآشپز ژنرال پیدا شد,

 

+ "آهای پیرمرد, بیا اینجا و نگاهی به این سگ بنداز, مال شماست ؟ "

- "چی می خوای بگی ! ما هیچوقت ازین سگا نداشتیم"

 

در حینی که افسرانتظامی حکم می داد که سگ ولگرد را سر به نیست کنید تا قال قضیه کنده بشه , سرآشپزپیر ادامه داد ".مال داداش ژنرال, همین تازگی ها تشریف آوردن و از سگ های پشمالو خوششون میاد "

 

افسرانتظامی با لبخند محسور کننده ای احوال برادر ژنرال را پرسید , در وصف زیبایی سگ جملاتی گفت و با لحن تهدیدآمیزی رو به مردجوان ادامه داد : "بعدا به حساب تو می رسم" و از وسط بازار به راهش ادامه داد !

 

منبع : کتاب بهترین داستان های کوتاه , اثر آنتون چخوف , ترجمه احمد گلشیری ( لازم به ذکر هست متن داستان کوتاه و ویرایش شده )


صنایع دست

 

در ادامه آموزش یک مدل موی بافته شده در تصویر با اعداد 1 تا 4 نشان داده شده,

امیدوارم استفاده کنین .

عکس

خوشحال میشم عکس کارهاتون رو ارسال کنین تا در وبلاگ قرار بگیره  .

 

گیسوانت همیشه بیرون است , مشکل دیگری نمی ماند

این طبیعی-ست , موج اقیانوس , زیر یک روسری نمی ماند .

دختر خواب های دیرینم , از تنت سیب بوسه می چینم

توی باغت برای غیر خودت , میوه نوبری نمی ماند !

هر زمان رد که می شوی کافی-ست , سرسری دیده را بچرخانی

زیر تیغ نگاه تو در شهر , مطمئنم سری نمی ماند

تا تو باشی به این درخشانی , ماه بانوی نقره پیشانی

توی بازار دختری دیگر , اثر از مشتری نمی ماند

می شود از تو بوسه ای ید , با تو وقتی که هم قدم هستم 

شرمسارم ولی در این اوضاع , شیوه ی بهتری نمی ماند

عاقبت توی آخرین نامه , با تو بی پرده حرف خواهم زد

دست های همیشه لرزانم بیش از این جوهری نمی ماند . "سعید ربیعی "


صنایع دست

دیدن واقعیت آن گونه که هست !

می گویند چند مرغ و خروس سبزی های باغچه مردی را می خوردند .

مرد شروع کرد به " کیش کیش کردن " تا آن ها را از سبزی ها دور کند ؛ اما مرغ و خروس ها هروقت صدای کیش کیش می شنیدند ، کنجکاوانه به هم می نگریستند و از هم می پرسیدند که مخاطب مرد کیست !؟
و بعد انگار که متوجه نمی شدند ، دوباره به خوردن سبزی ها مشغول می شدند .

سرانجام آن مرد طاقت نیاورد ، لنگه کفشی برداشت و به وسط مرغ و خروس ها پرتاب کرد .

لنگه کفش به بال و سینه ی یکی از خروس ها خورد و او با سر و صدای زیاد از باغچه فرار کرد و به گوشه ای پناه برد .

بقیه مرغ و خروس ها که شاهد این ماجرا بودند با تاسف سری تکان دادند و گفتند :
" آهان ! پس کیش کیش اسم این خروس بود !
ببین چقدر ماهرانه خودش را به نداستن و بی خبری می زد ! عجب خروس مکاری بود ! حقش بود که این بلا سرش آمد ."

و بعد به خوردن سبزی های باغچه ادامه دادند !

این طنز تلخ زبان حال خیلی از ما آدم هاست ، ما همیشه خودمان را در بهترین جایگاه و سطح اخلاقی قرار می دهیم !

منبع : مجله موفقیت .

صنایع دست

برای کسب موفقیت در هر زمینه ای ، علاوه بر پشتکار و. به دست آوردن دانش و مهارت ( توانایی استفاده از دانش کسب شده در شرایط واقعی ) در آن زمینه نیز بسیار مهم است ؛
انسان از بدو تولد تا لحظه مرگ وارد فازهای مختلفی از زندگی می شود که یکی از آن ها زندگی شغلی و مباحث مرتبط با آن است که به علت تداوم این بخش از زندگی و تاثیرات مستقیم آن بر دیگر جنبه های زندگی شخص ، از مهم ترین ها به شمار می رود
همانطور که هرچیزی با گذشت زمان به سمت کمال حرکت کرده و دستخوش تغییرات مثبت هماهنگ با دوره خود می شود به طوری که مزایایی را نسبت به قبل همراه داشته باشد ( مانند تغییر دکوراسیون داخلی سوپری ها و سهولت خرید و صرفه جویی در وقت ) ، تعاریف نیز دستخوش تغییر می شوند ؛

از جمله آن ها می توان به تعریف زندگی های شغلی اشاره کرد ؛
اگر این مقاله را در گذشته تنظیم می کردم ، سه نوع زندگی شغلی معرفی می کردم ( استخدامی ، خوداشتغالی ، کارآفرینی ) ؛
اما اکنون به نظرم دو نوع زندگی شغلی وجود دارد ( استخدامی و خود اشتغالی )

هر کدام از این مشاغل دارای ویژگی های خاص خود هستند که در مقالات بعدی مفصل توضیح داده خواهند شد اما یکی از این ویژگی ها که در هر دو شغل مشترک است و موضوع بحث این مقاله می باشد ، کارآفرینی است .

میزان حضور این ویژگی در هر کدام از این دسته بندی ها ، ضامن موفقیت آن حرفه است ؛ نه تعیین کننده ی نوع زندگی شغلی .
یعنی شخصی که زندگی شغلی استخدامی را انتخاب کرده است برای دوام در پست خود لازم است ویژگی های یک کارآفرین را در خود تقویت کرده و در قلمرو مجاز خود یک کارمند کارآفرین باشد !
این موضوع در مورد یک خوداشتغال و میزان دوام آن در بازار رقابت نیز صدق می کند .

امروزه کارآفرینی نه به عنوان یک زندگی شغلی مستقل بلکه به عنوان یک چاشنی باید در تمام مشاغل مورد بحث قرار می گیرد و شکی در این نیست . اما آیا کارآفرینی تنها به خلاقیت و نوآوری و بیان ایده های نوین محدود می شود ؟
قطعا خیر !

همانطور که خرید یک وسیله یا ایجاد یک رابطه عاطفی تازه آغاز مسئولیت هاست و تداوم آن به نگهداری و رسیدگی ما به آن موضوع مرتبط است،
خلاقیت و نوآوری و خلق ایده های نوین نیز تازه ابتدای مسیر کارآفرینی می باشد،

یک کارآفرین موفق برای تداوم حیات ، علاوه بر خلاقیت و نوآوری ، بر دیگر جنبه های بازار و شرایط اقتصادی نیز تسلط دارد همچنین مهارت های لازم ( اعم از مدیریت بحران و. ) را فرا می گیرد .
در غیر این صورت زمان حیات حرفه ای طولانی نخواهد داشت و به علل مختلف که در مقالات مرتبط به آن ها اشاره خواهیم کرد ، با ورشکستگی شغلی روبه رو خواهد شد .

بنابراین برای سطح ارتقا کیفی شغل خود لازم است آیتم های مرتبط با کارآفرینی را در حرفه خود پررنگ کنید .
این را نیز به خاطر داشته باشید که برای حفظ حیات شغلی ،کارآفرینی یک باید است نه یک انتخاب سلیقه ای !

منبع : این متن نگارش خودم هست و از منبع دیگری کپی برداری نشده .


صنایع دست

 

فکر می کنم دردی تو دلت داری که داره آزارت میده.

تا حالا به دیوارهای اینجا دقت کردی؟

تو همه اتاق ها این عکس رو زدن، قطعا نمی شناسیش، چون نه بازیگره، نه خواننده، اسمش لئونید روگوزوفه، اون یه پزشک بوده، البته نه داروی خاصی کشف کرده نه بیماری عجیبی رو درمان کرده، اون فقط سرسخت بوده!

 

***


صنایع دست

 

 

برای کسب موفقیت در هر زمینه ای ، علاوه بر پشتکار و. به دست آوردن دانش و مهارت ( توانایی استفاده از دانش کسب شده در شرایط واقعی ) در آن زمینه نیز بسیار مهم است ؛
انسان از بدو تولد تا لحظه مرگ وارد فازهای مختلفی از زندگی می شود که یکی از آن ها زندگی شغلی و مباحث مرتبط با آن است که به علت تداوم این بخش از زندگی و تاثیرات مستقیم آن بر دیگر جنبه های زندگی شخص ، از مهم ترین ها به شمار می رود ***


صنایع دست

چند هفته ای هیچکس ازش خبر نداشت، ناگهان ناپدید شده بود.

خودت رو بذار جای من،

یه روز از خواب بلند شی و بفهمی بچه ات غیب شده.

می دونی من و اون هیچ وقت با هم مشکل نداشتیم.

فکر می کردیم شبونه گذاشته رفته، حتی با خودمون گفتیم شاید مرده ! ***



صنایع دست

اینگونه نبود که سکوت معادل حرف نزدن باشد،

اینگونه نبود که انسان این قضیه را کشف کند که اگر زبانش را نچرخاند، که اگر لب هایش را به هم بفشارد، چیزی به نام سکوت را خلق کرده است. نه!

سکوت بعدها اختراع شد؛ یعنی آن دوران که همه ی زبان ها اختراع شده بودند، همه ی حروف الفبا.

اتفاقا سکوت چیزی بود که برای کمک کردن به حرف زدن اختراع شد ! ***


صنایع دست

آخرین جستجو ها

نمایندگی لوازم یدکی لودر 600 مرجع کنکور ایران املاک خانی هر چی بخوای خرید اینترنتی بیمه ایران نمایندگی نوبنیاد تابلو فرش مناجات گیجم کن لایوکار سایتی برای همه